سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسلام ناب

شهید رجایی الگوی اسلام ناب

زندگی با حداقل امکانات

برای رفتن به سازمان ملل که ایشان در اهواز بود، پیراهن و شلوارش را آماده کرده بودند ولی کتش آماده نبود با خانمش تماس گرفتیم (البته بوسیلة‌ یکی از دوستان که با ایشان رابطة خانوادگی داشت) و گفتیم که کتش را بیاورند تا از آنجا به فرودگاه بفرستیم وقتی کت را آوردند بوی بنزین می‌داد، و معلوم شد که لباس دیگری ندارد و چون آن کت کمی آلودگی داشته فوری با بنزین تمیز کرده و فرستاده بودند تا به ایشان برسانیم و بدین ترتیب با کمترین امکانات سعی می‌کرد آن معیارهای اسلامی را که در رهبران صدراسلام بود پیاده کند.

مسافرت به مشهد

یادم می‌یاد در یکی از مسافرتهایی که در مشهد خدمتشون بودیم اولین بار بود که برای زیارت حضرت رضا (سلام‌الله علیه) در دورة نخست‌وزیری ایشان می‌رفتیم، و طبق معمول ما یک برنامة غذایی را می‌بایست در خدمت حضرت می‌بودیم، وقتی ما وارد شدیم استقبال عجیبی کردند ایشان ایستاد به سخنرانی در صحن حضرت رضا (سلام الله علیه) و مردم نیز دورش را گرفته و او را سر دوش گرفتند، همانجا برنامة غذایی هم ما مهمان بودیم و برادر عزیز حجت‌الاسلام طبسی نایب‌التولیه آستان قدس و نماینده امام در آنجا نیز حضور داشتند ما بهمراه نخست‌وزیر پس از اتمام سخنرانی ایشان آمدیم، همة مسئولین استان و شهر مشهد در آنجا بودند. سفره غذا را نیز از قبل آماده کرده بودند، و فقط چیزهای معمولی در آن بود، شهید رجایی ابتدا نشست و نگاهی به سفره کرد و گفت چرا اینطور سفرة غیرمعمولی چیده شده است از ایشان سؤالی کردند منظورتان چیست کجای این سفره غیرمعمولی است، پاسخ دادند، چرا دو نوع خورشت است، چرا پپسی و کانادای اضافی، چرا ماست، چرا این همه تشریفات، همه اون کسانی که تشریف داشتند می‌دانند که سفرة‌ غذا یک سفرة معمولی حتی خانواده‌های متوسط بود و همین را هم رجائی در حد اصراف می‌دید، اشاره کرد و گفت: اگر اینها رو جمع نکنید، من از این غذا نخواهم خورد، و تقریباً در حال برخاستن و نیم‌خیز شده بود که برادران میهماندار که پذیرایی می‌کردند، گفتند آقا چیزی نیست یک سفرة‌ معمولی است ولی چون قاطعیت او را دیدند مجبور شدند همة آنچه را که در سفره زیادی می‌نمود مثل یک نوع خورشت، میوه‌ها و نوشابه‌ها برداشتند و سفره شد، شامل یک نوع غذا و خورشت و نفری یک نوشابه و شهید رجائی در اینجا با این عمل یکبار دیگر به همة زمامدارها و مسئولین استان که حضور داشتند درسی داده و آنها را برای ادامة صحیح مسئولیتشان آماده نمود و براستی مگر غیر از این هم می‌توان از او انتظار داشت؟ پس از صرف غذا تنها به این عمل خود قناعت نکرد بلکه استاندار را ملاقات کرده و خطاب به او گفت: من تعجب می‌کنم که شما هنوز هم تغییر موضع نداده‌اید، دنیا می‌داند که ما واقعاً از انقلابمون چی می‌خواهیم و چکار باید بکنیم، این چه عملی است که شما دارید می‌کنید. آیا من اینجا باشم و این غذاهای الوان را بخورم در حالیکه از مردمی که آنجا هستند (اشاره به سمت حرم امام رضا «ع» ) و من را بعنوان نخست‌وزیر روی دست می‌گیرند و مرا بعنوان حزب الهی می‌شناسند اطلاعی نداشته باشم، آیا معنی حزب‌الهی این است اینطوری ما باید نمونه باشیم و بدین طریق او را ضمن راهنمایی مورد ملامت قررا داد.

خرید یخچال

یکی از برادران پیشنهاد کرد که یک یخچال کوچک سه یا پنج فوتی که کوچکترین است برای ایشان تهیه کنیم که همیشه یک انگوری یا میوة دیگری در آن باشد تا اگر ایشان احیاناًُ در اثر خستگی از کار زیاد خواست گلویی تازه کند بتواند. من به برادران گفتم که قبول نمی‌کنند، خیلی اصرار کردند که شما به ایشان بگوئید، زیرا فصل تابستان است و نیاز ضروری، من هم برحسب اصرار آنها به ایشان گفتم. برگشت به من گفت برای چی می‌خواهی این کار را بکنی گفتم برای اینکه گاهی که شما خسته می‌شوید بتوانید استراحتی کرده و میوه‌ای بخورید، گفت شما می‌خواهید یک یخچال را که برق مصرف می‌کند بیاورید و در آن میوه بگذارید تا شاید من بخواهم بخورم، نه الحمدلله میوه به اندازة کافی اینجا هست و هر موقع که لازم شد و دیگران می‌خواهند بخورند من هم خواهم خورد، این کار شما در شأن جمهوری‌اسلامی و یک فرد نمایندة آن و یک فرد حزب‌الهی نیست.

سادگی محل کار

همیشه خودم را یک معلم ‌دانسته‌ام

وقتی آقای رجائی نخست‌وزیر شد هیچ علاقه‌ای نداشت که به محل نخست‌وزیری برود چون آن را نخست‌وزیری زمان طاغوت می‌دانست. چون در این زمان وزیر آموزش و پرورش هم بود می‌گفت من خودم را از اول یک معلم می‌دانسته‌ام و چون می‌خواهم وزیر آموزش و پرورش بمانم لذا نخست وزیری باید در محل وزارت آموزش و پرورش ایجاد بشود تا دو سه ماه هم این فکر را دنبال کرد ولی بعد به دلائل امنیتی ناچار شد به محل نخسشت‌وزیری واقع در خیابان پاستور برود. چون این محل به هیچ‌وجه از لحاظ امنیتی جوابگو نبود.

اطاق منشی را انتخاب کرد

وقتی آقای رجائی به نخست‌وزیری آمد پس از بازبینی اطاق کار و اطاقهای همجوار آن، اطاق سابق نخست‌وزیری را به اطاق دفتر و منشی‌اش اختصاص داد که اطاق بزرگی در ابعاد 8×5 متر بود. و اطاق منشی و دفتر سابق نخست‌وزیری را که یک اطاق کوچک بود برای خودش انتخا کرد چون اطاق ایشان طوری بود که جلوتر از اطاق دفتر و منشی بود و هر کس قرار بود با ایشان ملاقات کند یکراست وارد اطاق نخست‌وزیر می‌شد. آقای رجائی با این کار می‌خواست از این لحاظ هم دچار تشریفات مقام و موقعیت نخست‌وزیری نگردد.

بجای بنز سوار پیکان بشوند

یکبار آقای رجائی به من گفت همه جا سر بزن. هر ج ماشین بنز دیدی آن را بگیر و به سپاه بده. سپاه در آن زمان از این ماشین‌ها جهت تعقیب منافقین استفاده می‌کرد. بعضی وزارتخانه‌ها که از این جریان مطلع شدند بنزهایشان را مخفی کردند از جمله در وزارت نفت حدود بیست ماشین بنز مخفی شده بود که آنها را به زور تصرف کردیم. که صدای آنها درآمد! آقای رجائی گفت چرا ناراحت هستید. خوب بجای اینها پیکان بگیرند و سوار بشوند!

باورش نمی‌شد

یکی از همسایه‌های ما در محله نارمک می‌گفت وقتی شما نبودید یک آقائی با یک پیکان سورمه‌ای رنگ به در منزل شما آمد آن آقا که پالتوی ساده و قهوه‌ای رنگ داشت چند بار زنگ شما را زد و چون دید کسی نیست راهش را گرفت و رفت. او می‌گفت من دقت کردم دیدم هر وقت می خواهد زنگ بزند بارانی او تا کنار زانویش بالا می‌آمد به او گفتم می‌دانی این فرد با این سرو وضع و لباس ساده که بود؟ گفت نه گفتم آقای رجائی وزیر آموزش و پروش بود او باورش نمی‌آمد که یک وزیر اینقدر ساده باشد که خودش پیاده شود و در بزند آن هم با‌آن ماشین معمولی و با آن لباس ساده.

در کمربند او ترک‌خوردگی دیده می‌شد

یکبار چشمم به کمربند آقای رجائی افتاد که اوج سادگی ایشان را در تصدی نخست‌وزیری نشان می‌داد. ایشان از بس از این کمربند چرمی خود استفاده کرده بود که کهنگی و ترک خوردگی آن در نگاه اول مشخص می‌شد با این همه، ایشان کماکان از آن استفاده می‌کرد.

مثل همه از غذای نخست‌وزیری می‌خورند

در دوران ریاست جمهوری آقای رجائی هیچ تغییری با زمان نخست‌وزیری ایشان دیده نشد. مثلاً در اوقاتی که مناسب بود ما با تنی چند نفر از کارکنان دفتر غذایمان را می بردیم و نهارمان را در دفتر با ایشان می‌خوردیم. غذای ریاست جمهوری همان غذایی بود که در نخست‌وزیری تهیه می‌شد. هر غذایی برای کارمندان تهیه می‌شد ایشان هم بدون اینکه کمترین چیزی به آن اضافه شود همان را می‌خوردند گاهی هم که خیلی کار داشتند نهارشان را به تنهایی می‌خوردند.

روی روزنامه خوابید

به دلیل اینکه آقای رجائی کار و برنامه روزانه‌اش را همیشه پس از نماز صبح آغاز می‌کرد و پس از نماز و نهار احتیاج جدی به استراحتی هر چند کوتاه داشت تا از آن طرف بتواند تا پاسی از شب دوام بیاورد عادت ایشان این بود که به اطاق کار من می‌آمد و چند روزنامه روی موکت پهن می‌کرد و حدود نیم ساعت می خوابید.

تدریس خصوصی نکرد

آقای رجائی علاقه‌ای به جمع‌آوری مال دنیا نداشت و با همان حقوق معلمی زندگیش را می‌گذراند ایشان با اینکه معلم نمونه هم معرفی شده بود می‌توانست مثل برخی از همکارانش درآمد خوبی از کلاسهای اختصاصی و تدریس خصوصی داشته باشد اما هرگز تدریس خصوصی نکرد

منبع : سایت شهید رجائی